کندز متلاطم است
تبصرۀ تبصرۀ "شاهد" - از کندز

مختصر مکثی بر پيشينه و وضع فعلی

 

 

کندز در شمالشرق افغانستان موقعيت دارد و اصطلاح قطغن با نام اين ولايت مزج شده زيرا ازديراياميست که بحيث مرکز اين حوزه بوده و شناخته شده است.

 

به گواه برخی افراد کهنسال کندز، در اوايل قرن 20بخشی از مناطق اين ولايت خالی از سکنه بود اما اين بدان معنی نيست که در گذشته هرچه دور برويد، کندز را ويرانتر ميابيد. لاکن  در گذشتۀ نه چندان دور قسمتی از اين ولايت دلدلزار و مملو از جنگل های دلدلی بود. تا همين سالهای اخير(1300 خورشيدی) و اندی بعد در مناطق غير مسکونی آن حيوانات وحشی و خزندگان خطرناک به کثرت وجود داشت. در آن زمان اين شاخصۀ نا آبادی کندز باعث ميگرديد که امراض مدحش و متنوع مانند ملاريا، لشمانيا، وبا وامثالهم شيوع داشته باشد و مبتلايان خويش را به کام مرگ فرو برد. از مجموعۀ همين عوامل بود که ميگفتند:"مرگ ميخواهی کندز برو"

 

 اما حالا کندز از جمله ولايات معمور کشور است. آب سرشار و هوای مساعد به اضافت زمين مستعد برای زراعت، به کندز شهرت "گدام غلۀ افغانستان" بخشيده است از همين رو است که مردم از گوشه و کنار افغانستان برای کار و زندگی به کندز می آيند.

 

کم و بيش همه اقوام و مليتهای ساکن کشور در اين ديار زيست دارند و به نسبت همين کثرت اتنيکی از يک جانب و همزيستی و امتزاج اين اقوام از جانب ديگر، به کندز "افغانستان کوچک" نيز ميگويند که به يک نام آرمانی شباهت بيشر دارد.

 

شايد به خود کندزی ها چندان هويدا نباشد ولی آنانيکه از بيرون به اين ولايت ميايند و يا با مردم اين خطه آشنا و دوست اند، به کندزی ها دو مشخصه قايل اند:

1.    اينکه مردم قطغن و خاصتاً کندز در مهمان نوازی با سايرين متفاوت اند و صميميت قطغنی مانند آهنگها و سبک موسيقی اش ستودنيست.

 

2.    اينکه مردم  کندز مزاج آشتی پذيرتر دارند، به عباره ديگر مردم اين ولايت محافظه کارتر اند و بسيار روحيه مدارا دارند که در برخی موارد به وضاحت نمايان ميگردد.

 

در سی سال اخير، کمتر ولايتی را ميتوان سراغ کرد که بر سر مسأله قدرت و تسلط،  بين نيروهای  در گير به اندازۀ کندز دست بدست شده باشد. شايد يکی ازعوامل روانشناسی خاص مردم اين خطه و ديگرش اهميت  اقتصادی آن در تناسب با ديگر ولايات کشور و موقعيت ستراتيژيک کندز در شمال بوده باشد.

 

13 سال قبل و دربحبوبۀ تحولات دراماتيک دست بدست شدن افغانستان، کندز بطور مرموزی مورد توجه خاص نيروهای طالبان قرار گرفت. بعد ها معلوم گرديد که کندز چه حيثيت و ارزشی برای طالبان به خاطر غلبه بر شمال کشورداشته است. در آن زمان به نسبت حضور، کشيدگی و رقابت بيش از حد گروه های رقيب مسلح مدعی حاکميت بر کندز، جوانه های طالبانی شدن کندز در تيرکش تحولات دراماتيک که قبلاً به آن اشاره شد قرار گرفت، زمينۀ رويش يافت و به سرعت فرا گير شد. کندز در سال 1376 به طالبان رسيد و به قرارگاه تمام عيار جهت تصرف شمال مبدل شد. در يک حادثۀ دلخراش رقابت های نيروهای مسلح محلی وابسته به تنظيمها، کندز بدست حاميان طالبان يعنی مرحومان" قومندان ارباب هاشم از تنظيم ... ، ميرزا ناصری از تنظيم محاذ ملی، عارف خان از تنظيم جمعيت اسلامی افغانستان و تنی چند از ديگرقومندانان محلی افتاد که بلادرنگ موجب سرازير شدن لشکر عظيمی از طالبان به اين ولايت گرديد. ميدان هوائی کندز به مهمترين حلقۀ وصلِ نقل و انتقال افراد و مواد لوژستيکی مبدل شد. با وجود سالهای قحطی، کندز توان آنرا داشت که نسبت به ساير ولايات کشور از ذخاير خويش استفاده کند و زياد با مشکل مواجه نشود.

 

به تعقيب،  سرمايه های هنگفت برای تأمينات ضروريات طالبان در شمال به کندز سرازير شد. در کندز برای اولين بار در روبروی محل مبادلۀ اسعار که بعدها به"سرای دالر" مشهور گرديد، بندلها و بسته های يکصد هزار دالری در روی سوچبورد موترهای طالبان ديده شد که آب دهان عناصر فرصت طلب مسلح محلی را می ريزاند و عده ای از آنها را به هر نوع معامله و تبديل وابستگی ها و دست بدست شدن واميداشت.

 

در مراحل اول حاکميت طالبان در کندز، با وجود حضور نيروهای بزرگ و مجرب و مجهز مسلح در شرق کندز (تخار) به رهبری شهيد احمد شاه مسعود، در غرب کندز (مزارشريف و سمنگان و ساير ولايات شمال) به رهبری جنرال دوستم، استاد محقق و استاد عطا محمد و در جنوب کندز (بغلان) به رهبری خانواده سيد کيهان که همۀ شان خود را مخالفين جدی طالبان می شمردند، هيچ جبهه واحدِ موثر عليه طالبان بوجود نيامد درغير آن طالبانی که تازه  به کندز مسلط شده بودند و بلاخره از آنجا شمال را تصرف کردند، ممکن نبود که در برابر چنين نيروی واحد مجرب و قهار، چند هفته و حتی چند روز دوام يابند. نزد مردم اين يک سوال وجود داشت که تا امروز نتوانستند به آن پاسخ روشن  يابند: چرا اين نيروها اتحاد نکردند و بر ضد طالبان در کندز قلعه بند عمل نه نمودند. غير از عامل اختلافات ذات البينی، آيا دست يا دستان ديگری هم در عقب پرده وجود داشت که مانع اين اتحاد ميشد؟

 

در مورد اينکه چرا چنين جبهه ای نتوانست بوجود آيد، نگارنده حسرتی ندارد اما نميشود از کنار آن سوالی که در رمز و راز حوادث دراماتيک بوجود آمده بود، بی مهابا گذر کرد زيرا با وجود ظاهراً غير ممکن بودن تکرار حوادث، اينکه مبادا حوادث مشابه در يک بازی مرموز ديگر و در شکل ديگری تکرار شدنی باشد، منتفی بوده نميتواند. گرچه نميتوان که نزديکی انتخابات رياست جمهوری و شوراهای ولايتی را در افزايش تلاطم کندز ناديده انگاشت ولی آنچه باور در تکرار حوادث را تقويت می بخشد، انفعالاتی است که در کندز جريان داشته و ممکن ريشه در اشتباهات چند سال اخير حاکميت موجود دارد.

 

سالهای 1385 و 1386 حضور و رفت و برگشت افراد و برخی مسوولين دست اول ارگانهای امنيتی حاکميت محلی قبلی طالبان در کندز و شمالشرق، در قسمتی از محلات (کوک چنار، شهر کهنه و جَر خشکِ بغلان، قره باطور، ولسواليهای علی آباد، 4 دره و قسماً ولسوالی ارچی ولايت کندز) را مردم عام مشاهده ميکردند و حتی نام افراد مشهور شان را به زبان ميراندند. در آن زمان آگاهان وتحليلگران محلی و حتی عامۀ مردم ادعا داشتند که اين مهره های طالبی با استفاده از کارت عفو وامکانات کميسيونی بنام تحکيم صلح و آشتی ملی که در رأس آن  صبغت الله مجددی رئيس فعلی مشرانو جرگه و ريس کميسيون متذکره قرار دارد، آزادانه به محلات مذکور و در اوقاتی هم در داخل شهرهای مراکز کندز و بغلان گشت و گذار می نمودند اما فعاليت آنها يا از دايرۀ پروژه های اوپراتيفی دولت پنهان است و يا در تحت فشار نيروی بازدارنده و نامرئی ای از فعاليت آنها ممانعت نميگردد.

 

در آنزمان اين افراد در کندز و بغلان مصروف انتظام و جمع و جور شکست وريخت حاکميت طالبان بودند. به قول يک شاهد عينی، در سال 2006 شخصی مشهور به قهار شيخ علی که در آن وقت قومندان امنيه ولسوالی علی آباد کندزبود، در تحت تأثير همين آوازه ها يا ممکن تحريک کدام مرجع ای و يا شايد هم شواهدی که با خود داشت، عده ای از افراد مشکوک از آن قماش را درمقر قوماندانی ولسوالی علی آباد ملاقات و با جديت خاطرنشان ساخته بود که "عفو دولت جمهوری افغانستان و کميسيون تحکيم صلح مربوط به اعمال گذشتۀ شماست، اعمال آيندۀ تان در تيرکشِ نظارت قوتهای امنيتی دولت قرار دارد و ازين بابت اگر فعاليتی عليه حکومت فعلی داشته باشيد، شما مستحق عفو نيستيد" قهار شيخ علی کار را به جای کشانيده بود که حتی يکی از اين افراد را به اتهام فعاليتهای تبليغی تخريبی عليه دولت جمهوری اسلامی افغانستان تقريباً دو ساعت تحت بازداشت قرار داد.

 

يک روز بعد از اين بازداشت، عده ای از همين افراد با جمعی ديگر که در زمان حاکميت طالبان معتمد ترين بزرگان محلی در کندزبودند، به دفتر قومندان امنيۀ آن وقت کندز(قومندان مُطلب بيک) ريختند و با براه انداختن سر و صدا از برخورد قهار شيخ علی شکايت و اخطار کردند که دوباره مهاجر خواهند شد، ديری نگذشت که قهار شيخ علی از ولسوالی علی آباد به ولسوالی خان آباد تبديل گرديد. در آن وقت فعل و انفعالات طالبانی درخان آباد چندان به مشاهده نمی رسيد و شايد هم پوشيده و مکتوم بود. ميتوان حملۀ راکتی مورخ پنجم اسد 1388 در منطقه مشهور به چار سَرَکۀ ولسوالی خان آباد بر کاروان حامل مارشال فهيم معاون اول حامد کرزی کانديد رياست جمهوری که از کندز راهی تخار بود را دليلی دقيق بر وجود اين نوع انفعالات طالبانی در گذشتۀ نه چندان دور ولسوالی خان آباد نيز دانست که اکنون به کمال خود رسيده است.

 

در همين اوضاع و احوال توجه ام را مصاحبۀ يکی از نشريه های چاپی کندز جلب کرد که با رئيس کميسون ولايتی تحکيم صلح کندز صورت گرفته بود. در اين مصاحبه اين پرسش با صراحت  بعمل آمده بود که "عده ای از فعالين حاکميت قبلی طالبان در کندزفعال شده اند و با استفاده از امکانات و آزادی های که کميسيون شما به آنها ارزانی نموده است، به نفع طالبان فعاليت دارند"

 

بدون شک جواب يک مسوول ولايتی کميسيون متذکره روشن است که "اين حرفها دروغ محض است و کسانيکه آنرا ميگويند، به ما نشان بدهيد، و يا، کسانيکه اين گپها را ميزنند دشمنان صلح و آشتی مردم افغانستان اند و ..."

 

هدف استناد به مطلب نشر شدۀ آن نشريه اين نيست که معلوم شود که کی دروغ گفته است، هدفم آن است که فعاليت آن مهره های طالبانی در کندز، ژورناليست و نشريهء مذکور را وادار ساخته بود تا آن پرسش را در ميان گذارد. شايد آنها منحيث ژورناليست قضايا را دنبال و آنرا خوبتر مشاهده ميکردند و يا هم متأثر از آوازه ها بودند.

 

با وجود شواهد و احساس عامه از روند تلاشها برای دوباره سازی تشکيلات طالبانی در کندز، به جز از يک يا دو اقدام غير موثری  که در رابطه با قطع آن فعاليتها صورت پذيرفت، کندزی ها هيچ نتيجه ای از يک اقدام جسورانۀ دولت و يا حاميان بين المللی اش را که حاکی از ممانعت قاطع در برابر فعاليت آن مهره ها باشد، مشاهده نکردند.

 

اکنون کندز بازهم آبستن حوادث در شمال است،

شايد عجله نباشد که بگوئيم، اکنون دارد که کندز در گير بحران گردد. کار بجای رسيده که حاکمان محلی عدم امکانات و ناتوانی شان را در مهار کردن بحران پنهان هم نميکنند! مصاحبه های وجود دارد که برخی مسوولين محل با ارائۀ جواب به پرسش ژورناليستان خواسته يا نا خواسته طالبان را موفق جلوه ميدهند. شايد هم مراد و مقصد ديگری در ميان باشد؟

 

در تنور گرم همه نان خود را می پزند وشواهدی در دست است که  برخی ديگری هم بنام طا لب دست به چپاول ميزنند، زيرا زمان فصل ها فرا رسيده و کندز که گدام غله است، گدام وصل به فصل نيزشده است! بيکاران مسلح همه چشم به فصل های زراعت بسته اند.

 

جالب است که در شمال کشور در گذشته نيز پس از کندز، فارياب در برابر طالبان آسيب پذير تر بود و حالاهم اين فارياب است که بعد از کندز بيشتر نالش دارد.

 

حد اقل 50 فيصد مناطق ولسواليهای علی آباد و ارچی، قسمت قابل ملاحظۀ ولسوالی خان آباد و خاصتاً منطقه آقتاش، قسماً ولسوالی قلعه ذال، 80 فيصد ولسوالی 4 دره، اطراف شهر کندز و خاصتاً مناطق و قريه های گورتپه، عسقلان، آلچين و حومۀ آن، زرخريد، کنُم ، قچی و خزانی و قسمتی از قريۀ ذاخيل که بخشی ازمناطق حاصلخيز مرکز کندز را ميسازند، بعد از شام و در برخی موارد حتی روز در خطر و بی امنيتی قرار دارند. در شاهراه کندز – بغلان آرامش خاطری برای مسافران وجود ندارد. گفتنی است که حتی در ساحۀ زمين ها و باغستان رياست زراعت و حومۀ آن که در حوزۀ شهر و متصل به قريهء ذاخيل خُمدان است، مردم در هراس بسر ميبرند و احساس مصونيت نسبی هم ندارند. کسی به اين وضع و عوامل آن پاسخ ندارد. نه مردم و نه مسوولين.

 

با وجود تلفاتی که نيروهای مستقر آيساف "آلمانیها" در کندز از اين وضع می بينند و با وجوديکه هر روز غرش طيارات جت بلند است، مردم از چند سال قبل به اينطرف آنها را به مدارا و سازش با جو و انفعالات در کندز که بلاخره به نفع طالبان تمام شده است، متهم می نمودند و مينمايند. مردم تبصره ميکنند که نميدانيم اين مهمانان برای چه به کشور ما آمده اند؟ در اين تفکرعامه يکی از عوامل اين است که مردم فکر ميکنند که به سادگی ميتوان جلو پيشرفت نيروهای طالبان و يا آنانيکه به نام آنها فعاليت مينمايند را گرفت زيرا حوادث طوری واقع ميشود که انسان بسيار عادی ميتواند شک کند و آنرا بحرانی شدن طبعی اوضاع نداند. مثلاً در حومۀ شهر کندز که از چوک مرکزی و مشهور شهر به شعاع بيشتراز سه کيلومتر فاصله ندارد، بعد ازشام در منطقۀ مشهور به "خاک کنی" طالبان که بيشتر شان همان تفنگداران سابق اند گاهگاهی ظاهر ميشوند ومردم محلی و برخی خانواده ها را که اعضای شان در دولت و يا موسسات کار مينمايند، در قدم اول تهديد به رها کردن کارهای رسمی شان کرده و بعداً ...

 

اما طوری معلوم ميشود که جانب ديگر"دولت و حاميان شان" را اين قضايا از جا تکان نميدهد و اگر از جا هم تکان دهد، به اصطلاح بدو بدو زياد است اما نتيجه؟ همه مصروف اند اما توليدی وجود ندارد و راهِ رفت و عمل موثر، گُم است.

 

چندی قبل يک باشندۀ ولسوالی جلريز ولايت وردک گفت: "از ولايت ما طالبان به کندز آمده اند20 نفر به  4دره و 10 نفر به خان آباد و ... علاوه براين اکنون به هيچ باشندۀ کندز پنهان نيست که افرادی از چچين و برخی کشورهای ديگر در محلات مختلف و از جمله در گورتپه مشاهده شده اند.

 

سرعت تحولات و خرابی وضع وجهۀ مشترک تحول دراماتيک اوضاع را بين حال و گذشتۀ مُعينی که طالبان را در کندز مسلط ساخته بود، ميسازد. زيرا تدابير و اجراات متقابل عليه روند رشد طالبان در کندز بيشتر شباهت به بازیهای کوچک سناريوی يک بازی بزرگتری دارد منتها با تغيرکمی و کيفی حضور و آرايش نيروها.

 

بدون شک طالبان هواداران طبعی شان را دارند، اما انديشۀ فردا و بی سرنوشتی، روان عمومی را سخت می آزارد و شک و شبهات همه را فرا گرفته است.

 

يکی از افسران پوليس در کندز که به نسبت حساس بودن وضع نميتوان نامش را در اين نوشتار آورد ميگويد: "اينها چشم پتکان دارند در حاليکه چند کمين جانانۀ امنيتی مرگ طالبانی است که به "خاک کنی" ميايند و همينطور در ديگر مناطق." او افزود که مسوولين ما يا معامله ميکنند يا که دولت از درون آنقدر شاريده که جرأت مقابله را از دست داده است.

 

درد آور است که از يکماه  و اندی  به اينطرف  فکر ميشود که حاکميتی در کشور وجود ندارد  و خلای عميق قدرت به مشاهده ميرسد زيرا همه و از پادشاه تا گدا در فکر انتخابات و تصرف قدرت در آينده اند. اين خلا واقعاً زمينه را برای گسترش نفوذ طالبان مساعد ساخته است.

 

همين اکنون بر مردم زارع فرمايشات عشر چالان است. صف آرائيهای بين گروپها به مشاهده ميرسد. يک شاهد عينی ميگويد که "چند روز قبل در قرای همجوار قوچی، کنُم و کوبهی که در شمال مرکز کندز قرار دارد، نزديک بود که بين دو گروهی مسلح که يکی خود را طالب و ديگری خود راحامی دولت ميخواندند، درگيری مُدحشی به ميان آيد که به وساطت برخی بزرگان محلی جلوگيری شد. ظاهراً مقامات محلی اين واقعه را مقاومت مردم در برابر عناصر طالبی قلمداد ميکنند اما مردم ميگويند که موضوع مورد اختلاف هردو جانب، دسترسی به مناطق بيشتر حاصلخيز است" زيرا نزد بعضیها ارزش حاصل و عشر برنج و خربوزۀ کندز کمتر از ارزش حاصل کوکنار نيست!

 

برداشتها و شواهد عامه اين است که علاوه از طالبان متعهد، حالا در کندز عدۀ زياد تفنگدار کارت طالبانی به گردن آويخته و از نام آنها برای دستيابی به آنچه که از دست داده اند، مَيل مينمايند. باز هم سلاح وسيله معيشت گروه بزرگ جوانان بيکار محلات گرديده است، متأسفانه به آنانی که در لجام گسيختگی بزرگ وتربيت شده بودند و فضای نسبتاً صلح آميز چند سال اخير خفه و دلتنگ کننده بود اکنون دروضع و لجام گسيخته گی جامعه ميدان خيز وجست مهيا گرديده است. فرق نميکند که آنها را به چه نام ياد ميکنند؟ مهم اين است که ميدان خود کامگی هموار باشد.

 

علاوه از اينکه برخی افراد مسلح مصروف ماهی گيری از آب گل آلود موجود اند، در کندز و حوادث آن نميتوان بقايای حاکميت طالبان و حسرت برندگان آن دوران طلائی شان را ناديده گرفت، به هيچوجه نميتوان حدس زد که در اين تلاطم بقايای قوماندانان محلی وابسته به حاکميت قبلی طالبان فعال نباشند و از گرايشهای مختلف منطقوی، محلی و ملی درين پروسه استفاده نبرند.

 

آوازه های وجود دارد و بعضاً مسوولين نيز ميگويند که وضع بخاطری خراب شده است که امريکا اکمالات نيروهايش را از طريق  شيرخان بندر تأمين مينمايد و از اين سبب قرار است که سربازان زياد امريکائی در "دشت آبدان" کندز جابجا شوند و لذا طالبان کندز را نشانه گرفته اند. اما طوری معلوم ميشود که اين، روکش قضايا باشد زيرا در داخل کشور وضع آنجاهای که همين اکنون اين اکمالات صورت ميگيرد، بهتر از کندز است.

 

طوری وانمود ميشود که بلاخره آن مهره های مرموزی که با استفاده از صلاحديد وعاطفۀ دولت به منظور بميان آمدن تفاهم ملی و ختم جنگ و يا هر عنوان ديگری دوباره به وطن و از جمله کندز آمده بودند، قادر شدند و يا کمک شدند تا قادر شوند که از زير ريش همه خرسوار بگذرند و تشکيلات طالبانی شان را دوباره سازی و احداث کنند.

 

معلوم ميشود که درارگانهای کشفی و اوپراتيفی اطلاعات منظم و پروژه های اوپراتيفی وجود ندارد و يا به اطلاعات و طرح های آنها که متأسفانه خود به نسبت امکانات محدود قادر به تطبيق آن نيستند، ارزش داده نميشود؟

 

سوالات ديگری هم وجود دارد که شايد با گذشت انتخابات به آنها پاسخ دريافت شود.


July 28th, 2009


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
گزیده مقالات